جدول جو
جدول جو

معنی سیا ما - جستجوی لغت در جدول جو

سیا ما
فروردین ماه فرس قدیم، روشنایی زا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیامک
تصویر سیامک
(پسرانه)
آنکه موهایش سیاه است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
نمایش سلسلۀ تصاویر مناظر و اشخاص و اشیا و حرکات هنرپیشگان بر روی پرده، محل نمایش فیلم بر روی پرده، هنر و صنعتی که به ساختن فیلم می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیر مو
تصویر سیر مو
موسیر، گیاه علفی پایا خودرو و خوراکی شبیه سیر از تیرۀ نعناعیان با گل های سرخ یا بنفش که بلندیش تا ۳۰ سانتی متر می رسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار می رفته، سیر کوهی، سیر صحرایی، سقوردیون، اسقوردیون، اشقردیون، ثوم برّی، بلبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سی ام
تصویر سی ام
آنکه یا آنچه در مرتبۀ سی واقع شده، سی امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاما
تصویر سلاما
هر استخوان مجوف از استخوان های کوچک مانند استخوان های انگشتان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
پوست سبز روی گردو، بادام و مانند آن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام یکی از پهلوانان توران که در جنگ دوازده رخ بدست گرازۀ ایرانی کشته شد. (برهان) :
گرازه بشد با سیامک بجنگ
چو شیر ژیان با دمنده نهنگ.
فردوسی
نام پسر کیومرث. (برهان) (از آنندراج) (غیاث) :
سیامک بدش نام فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مجرد که از ترک و تجرد باشد. (برهان) (آنندراج). برساخته فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 254 شود. در اوستا ’سیامک’ به معنی سیاه موی مند، دارای موی سیاه و جزو اول آن ’سیاوا’ (سیاه) است. (از برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
سگما، نام حرف ’س’در یونانی، نام حرف هیجدهم است از حروف یونانی و نمایندۀ ستاره های قدر هیجدهم، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
ملخص ’سینماتوگراف’ و آن نمایش مناظر و اشیاء و اشخاص است بر روی پرده بوسیلۀ دستگاه مخصوص. (فرهنگ فارسی معین). فن و صنعت و هنر تهیه و نمایش سلسله تصاویری که بر نوارهای سلولوئیدی ضبط شده اند، بنحوی که در تماشاگر توهم حرکت ایجاد شود. اصطلاحاً عکسهایی را که در یک مرحله برمیدارند. اصول سینما، صنعت سینما از محصولات قرن بیستم است، ولی کارهای مقدماتی در این زمینه از سنوات بعد از سال 1875 میلادی سابقه دارد. از لحاظ فنی، سینما مبتنی برکیفیت ثبات تأثرات نوری است: در هر ثانیه 24 کادر، جداجدا از جلو دریچۀ تصویرافکن سینما میگذرد و بر پردۀ سینما که در برابر تصویرافکن قرار دارد می افتد، اما آنچه بچشم می آید تصویری است مداوم و منسجم و غالباً متحرک بدون اینکه جدایی کادرهای 24گانه در ثانیه در آن احساس شود. باید تاریخ اولیۀ سینما را از سال 1880 میلادی و تصویرافکنها جستجو کرد تا اینکه در سال 1893 دستگاهی که نوعی ’شهرفرنگ’ بود ببازار آمد و در سال 1894 برادران لومیر دستگاه فیلمبرداری و تصویرافکن نسبتاً کاملی ساختند. در سال 1916 میلادی فیلم هایی توسط د. و. گریفیث ساخته شد که انقلاب بزرگ در کار سینما را به وجود آورد. کار صحنه پردازی و مونتاژ بدست نابغۀ بزرگ روسی سینما س. میلادی آیزنشتاین به اوج اعتلارسید. در قرن اخیر پیشرفتهای عجیب و روشهای تازه درسینما به وجود آمده است که از جمله: سینما اسکوپ، سینراما، ویستاویژن و سوپرپاناویژن است که هر یک در مقام و طریقۀ خود اهمیت خاصی را دارا میباشند.
تاریخ سینما در ایران: تا آنجا که میدانیم در ایران نخستین بار در سال 1318 هجری قمریبه دستور مظفرالدین شاه قاجار، میرزا ابراهیم خان عکاسباشی یک دستگاه دوربین فیلمبرداری به ایران آورد که با آن برای شاه فیلمهای خصوصی میگرفت. مظفرالدین شاه طی نامه ای از میرزا ابراهیم خان حتی میخواهد که یک فیلم از شیرهای شاه و یک فیلم از صحنه های عزاداری ماه محرم بردارد، اما نخستین فیلم ایرانی که در ایران ببازار آمد دو فیلم صامت موسوم به آبی رابی و جوان بوالهوس بود که در سال 1311 هجری شمسی در تهران ساخته شد. نخستین فیلم ناطق به زبان فارسی فیلم معروف دختر لر بود که در سال 1312 هجری شمسی در بمبئی بدست ایرانیان ساخته شد. از سال 1326 هجری شمسی به بعد صدها فیلم فارسی ساخته شده است و به بازار آمده است. (از دائره المعارف فارسی) ، محل نمایش فیلم. (فرهنگ فارسی معین).
- سینمای صامت، سینمایی که در آن سخنان هنرپیشگان و اصوات دیگر بگوش نرسد. مقابل سینمای ناطق. (فرهنگ فارسی معین).
- سینمای ناطق،سینمایی که در آن سخنان هنرپیشگان و اصوات دیگر شنیده شود. مقابل سینمای صامت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ یُ)
کنایه از آلت مردی. شرم مرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سیم بهبهانی. (آنندراج). رجوع به سیم شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیه موی. کسی که موهای سر و روی او سیاه باشد. (ازناظم الاطباء). مجازاً، جوان:
جهان شده فرتوت چو پاغندۀ سدکیس
کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش.
بوشعیب.
برون آورید از شبستان اوی
بتان سیه موی خورشیدروی.
فردوسی.
پیری رسید موی سیاهت سپید شد
یار سفیدروی سیه موی را بخواه.
سوزنی.
بر زال سیه موی مشاطه شده چنگی
بر طفل حبش روی معلم شده نایی.
خاقانی.
دل از امتاع دنیا و حطام او برداریدو گرد سیه مویان نگردید. (سندبادنامه ص 156). رجوع به سیاه مو و سیاه موی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
در مرحلۀ سی. سی امین. (فرهنگ فارسی معین) : و چندان توقف نمود (عبداﷲ عامر) که جور را بستد در سال سی ام از هجرت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 116)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالما
تصویر سالما
با سلامت، در حال سلامت، بی گزند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سیام از مردم سیام اهل سیام، اجناس ساخته سیام، زبان مردم سیام
فرهنگ لغت هوشیار
محل نمایش و مناظر و حرکات هنرپیشگان در روی پرده بوسیله دستگاه مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی ام
تصویر سی ام
در مرحله سی سی امین
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ))
ملخص سینماتو گراف و آن نمایش مناظر و اشیاء و اشخاص به روی پرده نمایش به وسیله دستگاه مخصوص است، محل نمایش فیلم، اسکوپ نمایش فیلم بر پرده پهن، تک سینمای کوچک که معمولاً در آن فیلم های هنری و معتبر نمایش داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیگما
تصویر سیگما
نمادی به شکل ن برای نشان دادن عمل جمع یا مجموع (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
ماه یازدهم تبری
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماه های تبری مطابق با مرداد ماه
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو سیاه و سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
آب معدنی که از زمین های جنگلی جوشد
فرهنگ گویش مازندرانی
بادی که از سمت غرب به طرف کتول وزد
فرهنگ گویش مازندرانی
خال سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
بوته ی شالی که پس از حدود ده روز به رنگ سبز تیره آید
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که به طور مورب در پشت بام خانه های روستایی قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای گزنده و سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
سال و ماه، تمامی روزهای سال، روزگار، گذشت زمان
فرهنگ گویش مازندرانی
ماه نوروز، اسفندماه فرس قدیم
فرهنگ گویش مازندرانی